تسلط بر روانشناسی تجارت

ساخت وبلاگ

خود تسلط بر عاطفی: پایه و اساس ساخت

روانشناسی تجارت جامد سنگ

"انسان برنامه ریزی می کند و خدا می خندد"

بزرگترین مشکل در توسعه یک معامله گر مؤثر چیست؟

من فکر نمی کردم روانشناسی تجارت برای من اعمال شود. این برای افرادی بود که نتوانستند عمل خود را با هم جمع کنند. شاید کمی بیش از حد "لمس کننده ، فری" نیز باشد. متقاعد شدم که من "چیزهای درست" را داشتم ، تمام آنچه لازم داشتم این بود که در زیر کمربند خود تجربه کنم. و در استخوانهای من ، با این تجربه ، من فقط قصد داشتم با زور اراده به یک معامله گر موفق تبدیل شوم. من فکر کردم - من آن "چیزی" ویژه را دارم که تجارت را برای من کار می کند. واضح است که من با جدیت معتقدم که روانشناسی یک برنده را دارم و قصد داشتم آن را برای تجارت اعمال کنم. من هرگز شک نکردم که حقیقت باشم. این احساس آنقدر درست بود که من آن را به عنوان یک واقعیت پذیرفتم.

پنج سال بعد و کل پول لوتا در تخلیه ، من دیگر مطمئن نیستم. در طی دو سال گذشته ، من سودآور شده ام ، اما پول زیادی را روی میز می گذارم. و به نظر نمی رسد که الگوی را بشکنم. من تلاش بیشتری می کنم ، اما من همچنان پول را روی میز می گذارم. من متوجه شده ام که این الگوی تغییر نمی کند مگر اینکه تغییر کنم. و ظاهراً ، مهم نیست که چقدر از مهارت های خود اطمینان داشته باشم - این اعتماد به نفس نادرست است و باعث می شود خودم را با پای پیاده کنم. من از پذیرش آن متنفرم ، اما حساب معاملاتی من یک یادآوری محاسبه سرد از پیشرفت من به عنوان یک معامله گر است. من شروع به دیدن می کنم که من واقعاً آن "چیزی" خاص را ندارم. درعوض ، من می دانم که من کنترل نیستم و نمی توانم اتفاقاتی را انجام دهم.

آن اعتماد به نفس من باعث شده احساس برنده شدن شود. من می خواستم درست باشم و کنترل کنم. اما وقتی به اجراهای خود نگاه می کنم ، آنها داستانی متفاوت می گویند - روشی که نمی خواهم بشنوم. احساس کردم که احساس برنده و برنده شدن در تجارت چیزهای بسیار متفاوتی است. یا من به اعتقاد فریب که به خودم می گویم ادامه خواهم داد ، "موفقیت درست در گوشه و کنار است و می خواهم خودم را تحت فشار قرار دهم تا به آنجا بروم" ، یا باید با حقیقت روبرو شوم - نیروهای غیب در کار در ذهن من وجود دارد کهمن خودم نمی خواهم به خودم تسلط پیدا کنم و این نیروها مرا از اهداف خود در تجارت دور نگه دارند. و در حقیقت ، من نمی دانم چگونه با آنها برخورد کنم.

مهم نیست که چقدر سعی می کنم خودم را متقاعد کنم که کنترل می کنم ، حساب تجارت من به من می گوید که تغییر در من لازم است. به همین سادگی. من فقط نمی خواستم آن را بشنوم. 5 سال طول کشید تا آن را بپذیرم. این پول و زمان زیادی در تخلیه است. من فقط می خواستم درست باشم ، حتی وقتی شواهد برعکس بود. وقت آن است که من از راه خود خارج شوم. من سرانجام آماده هستم که غرور خود را بلع کنم و آنچه را که باید سالها پیش انجام می دادم انجام دهم.

توهم من از شکست ناپذیری می خواهد که باور کنم کنترل خود را دارم ، اما واقعیت این است که من به عنوان یک معامله گر گیر کرده ام. من سرانجام به آینه نگاه کردم ، و مشکل و راه حل را می بینم - من. من می بینم که با سیستم من چه چیزی امکان پذیر است و می بینم که نتایج من چیست. تفاوت بزرگ - و من این تفاوت هستم. چرا اینقدر طول کشید که با حقیقت کنار بیایم؟این می توانست خیلی راحت تر باشد. وقتی به خودم دروغ می گفتم خیلی خوب احساس می کردم. اما این به خوبی معلوم نشده است. من اکنون آماده کار خودم هستم. اکنون با وضوح بیشتری ، می بینم که این قطعه پازل گمشده است که مدتهاست مرا از بین برد. از بسیاری جهات ، این یک تسکین است. من قبلاً می ترسیدم آنچه "آنها" پیدا کردند با من اشتباه بود. اکنون ، من می خواهم آنچه را که من را از دستیابی به آنچه می دانم ممکن است پیدا کنم و برطرف کنم.

واقعی شدن در مورد آنچه در راه شماست ، این بخشی از ایمیلی است که اخیراً از یک معامله گر/سرمایه گذار فعال دریافت کردم که صندوق خود را برای سرمایه گذاران مدیریت می کند. آنچه من را تحت تأثیر قرار داد صداقت او و قیمتی بود که او برای صادق بودن با خودش پرداخت کرد. و من هر روز همین چیز را می بینم. زن و مرد روشن و به خوبی در نظر گرفته شده ، در تجارت خود به دیوار ساخت خود (بدون دانستن آن) برخورد می کنند و سپس همچنان به نادیده گرفتن نیاز به رشد روانشناختی ذهن تجاری خود ادامه می دهند. ذهن مورد نیاز برای موفقیت در تجارت بسیار متفاوت از ذهن است که شما به تجارت می آورید. تعداد کمی از معامله گران این موضوع را کشف می کنند.

آیا داستان شما در مورد موفقیت در تجارت با آنچه در واقع حساب معاملات شما در مورد صلاحیت شما برای تجارت پول نشان می دهد ، است؟معامله گران ، در تمام سطوح ، داستانی را در داخل خود می گویند که برای پیروزی در معاملات که به ندرت توسط اجراهای واقعی پشتیبان گرفته می شود ، به خودی خود می گویند ، همانطور که با سلامت حساب معاملاتی آنها اندازه گیری می شود. این شکاف است - بین داستانی که معامله گر به او می گوید در مورد آنچه که یک معامله گر به طور مداوم سودآور و واقعیت این است که واقعاً قادر به مدیریت احساسات تحت استرس سرمایه در معرض خطر در آینده ای نامشخص است - این دقیقاً همان چیزی است. حساب تجارت شما برای گفتن به شما ، خواه می خواهید گوش دهید یا نه.

بیایید نگاهی به مشکل (های) نگاهی بیندازیم که این معامله گر با آن دست و پنجه نرم می کند. بیایید با عدم تمایل او به تصدیق خود شروع کنیم که روانشناسی وی در واقع یک مشکل است (و بنابراین ، هیچ کاری در مورد آن انجام نمی دهد).

حفظ خود: تعصب غریزه بقا ما برای مقاومت در برابر تغییر

مشکل واکنش عاطفی با زیست شناسی و سازگاری تکاملی برای بقا آغاز می شود. شما کار اصلی مغز این است که پتانسیل خود را در ساختاری سازماندهی کنید که به شما امکان می دهد از محیطی که در آن متولد شده اید و در آن زندگی می کنید زنده بمانید. این کار شماره 1 است. این ساختار به خودی خود بالقوه گفته می شود یا همانطور که ممکن است آن را بدانید ، "من". شما با این ساخت و ساز خاص خود به حدی شناخته می شوید که "شما" دیگر نمی بینید که سازمان های بالقوه دیگری (و مفیدتر) وجود دارند. در نتیجه ، شما به روشی بسیار باریک برای درک دنیای اطراف خود که در معرض تجارت قرار می گیرد گیر می کنید. و شما نمی بینید که احساسات فعالیت بین ارگانیسم (این شما ، معامله گر) و محیط بالقوه خطرناک (این بازارهایی است که شما در آن تجارت می کنید) هماهنگ می کند.

هنگامی که مغز یک سازمان موفق خود را پیدا می کند که کار می کند (به شما امکان زنده ماندن می دهد) ، در آن ساختار قفل می شود و با گذشت زمان و با موفقیت های بیشتر ، تغییر بسیار مقاوم می شود. این به تعصب تبدیل می شود که مانند یک دست نامرئی عمل می کند. بنابراین مغز ذهنی را ایجاد و حفظ می کند که خود را ثابت کرده است که قادر به زنده ماندن در محیط خود است. این خود حفظ است. هر چیزی که منطقه راحتی این نقشه ادراکی (طرز فکر شما) را به چالش می کشد ، مقاومت می کند. این به یک تعصب سخت و سخت تبدیل می شود که شما حتی در عمل یا در سطح آگاهانه نمی بینید.

اکنون در برابر تغییر روشهای موفق خود (که در گذشته بر اساس بقای کوتاه مدت آموخته شده است) مقاومت می کند ، که آن را به عنوان تهدیدآمیز بالقوه درک می کند. در حقیقت ، هرچه مغز بیشتر استرس داشته باشد ، بیشتر می شود و در راه های خود بیشتر می شود و بیشتر می شود.(به این ناهماهنگی شناختی گفته می شود - و این دشمن شما در تجارت است.) به همین دلیل است که بازرگانان بارها و بارها همان اشتباهات را مرتکب می شوند. این همچنین روشی است که انقراض یک ارگانیسم (معامله گر) یا گونه ها (معامله گران) رخ می دهد - با امتناع از انطباق هنگام تغییر جهان. در مورد آنچه برای معامله گران گودال هنگام تجارت دیجیتالی شد - فکر کنید که به روش های قدیمی خود قفل شده اند ، آنها نمی توانند با روش جدید تفکر مورد نیاز عصر الکترونیکی سازگار شوند. و یک انقراض جمعی رخ داده است زیرا آنها نمی توانند یا نمی توانند با محیط "صفحه" سازگار شوند.

در Vignette از معامله گر فوق ، این را نیز در عمل مشاهده می کنید. مغز او در او طرز فکر خاصی در مورد موفقیت و پیروزی (و از دست دادن) که او را از سالهای سازنده خود به ظهور حرفه تجاری خود منتقل می کرد ، در او ایجاد کرد. و به عنوان یک تحلیلگر موفق سابق بازار ، او همه در مورد پیش بینی آینده و درست بودن - و متقاعد کردن دیگران بود که او درست بود (این همان کاری است که وی برای انجام آن پرداخت شده است). و برای او کار کرد. مغز قفل شده و این فرمول را برای موفقیت عادت کرده است. او آنچه را که ما در روانشناسی می نامیم ، یک تصویر قوی از خود به عنوان موفقیت آمیز داشت. مغز و غرایز بقا او قصد داشتند این طرز فکر را حفظ کنند.

سپس او شروع به تجارت کرد و در آنجا خطر عدم اطمینان را به عهده گرفت. همه چیز تغییر کرد. توهم کنترل او رخ داد. اما مغز او نمی خواست با یک محیط جدید سازگار شود. در دنیای قدیم گیر کرده بود و در برابر تغییر مقاومت می کرد زیرا مغز او از منطقه آسایش خود تصویر خارج شده بود که در گذشته برای او موفق بود. این وضعیتی است که بیشتر معامله گران خود را پیدا می کنند. آنچه قبلاً کار می کرد ، دیگر کار نمی کند. اما آنها قادر به دیدن فراتر از ساختار فعلی خود نیستند. بیشتر آنها از خارج شدن از منطقه راحتی روشهای قدیمی خود امتناع می ورزند زیرا باعث می شود احساس آسیب پذیر و گیج شوند. وقتی این اتفاق بیفتد ، مغز به آنچه می داند باز می گردد - حتی اگر دیگر کار نکند. این به طور خلاصه خود حفظ است.

آنچه با معامله گر/سرمایه گذار فعال در Vignette فوق اتفاق می افتد ، در واقع بسیار غیرمعمول است. او تشخیص داده است که قبل از فرار از سرمایه (انقراض) ، با روشی که دنیای تجارت را درک می کند ، مشکل تعصب دارد. او در حال شروع به دیدن است که می تواند ذهن جدیدی را برای محیط تجارت طراحی کند تا اینکه در یک ذهنیت گیر بیفتد که دیگر کار نمی کند. هر معامله گر در جاده به این چنگال می آید. کمتر کسی جاده را کمتر طی می کند. دلیل خوب - ناراحت کننده است که اعتراف کنید که اشتباه کرده اید و نیاز به تغییر دارید.(شما با شیاطین که می شناسید راحت تر از آنهایی که ممکن است در آن کار کنید راحت تر هستید). معامله گر به عنوان یک انسان سیم کشی می کند تا باور کند می تواند نتیجه را پیش بینی و یا کنترل کند. این تعصب به طور طبیعی او را در تجارت دنبال می کند و با امتناع از نیاز خود به کنترل و احساس اینکه مسئولیت وی را بر عهده دارد ، باعث رنج های عظیم می شود.

از ابتدا ، معامله گر ، گوشت و خون و حاکم بر غرایز بقا وی ، در ضرر است. هنگامی که او این تعصب غریزه را دید و تشخیص داد که هدف خود را در دنیای جدید مدیریت عدم اطمینان و ریسک ارائه داده است ، تغییر واقعی می تواند به شکلی که مغز معامله گر در معرض خطر قرار می دهد رخ دهد. این همان اتفاقی است که با معامله گر در Vignette رخ داده است.

یادگیری عواطف تسلط (کنترل)

اولین قدم این است که تشخیص دهیم که تعصب فوق العاده ای علیه شما به عنوان یک معامله گر وجود دارد. این نیاز به کنترل و احساس اطمینان است که می توانید در برابر همه شانس ها غلبه کنید (بنابراین ریشه در زیست شناسی تکاملی خود دارید) برنامه نویسی پیش فرض است که شما به عرصه تجارت می آورید. مهم نیست که در گذشته برای بقای کوتاه مدت چقدر موفق بود ، اکنون در دنیای جدید تجارت برای شما به یک آلباتروس تبدیل می شود. دنیای تجارت در مورد پذیرش عدم اطمینان است ، در حالی که مغز/ذهن شما برای تجارت برای اطمینان ، پیش بینی و کنترل سیمی شده است. بازگرداندن برنامه نویسی پیش فرض با آرام کردن احساسات که هماهنگی عمل/رفتار بین معامله گر و محیط بازارها را انجام می دهد (این همان احساسی است که انجام می دهد) آغاز می شود.

برنامه نویسی پیش فرض که شما به تجارت می آورید سخت است تا عدم اطمینان را تهدیدی برای بقای شما درک کند. هنگامی که عدم اطمینان سر زشت خود را بالا می برد ، مغز/ذهن نتیجه می گیرد که کنترل نمی شود و مغز در سردرگمی قرار می گیرد. هنگامی که مغز احساس سردرگمی می کند ، احساس آسیب پذیری می کند (زیرا دیگر کنترل نمی شود). سپس پاسخ مبارزه/پرواز باعث می شود. و شما با ذهن ربوده شده ، قادر به مدیریت عدم اطمینان و ریسک موجود در تجارت نیستید.(ممکن است شما یک ببر دندانه دار نیز داشته باشید که روی شما قرار دارد.)

خوشبختانه می توان تنظیم عاطفی را آموزش داد. شما می توانید یاد بگیرید که چگونه شدت احساسات را تنظیم کنید تا این فکر منطقی نباشد. و هرچه صلاحیت عاطفی را به دست می آورید ، می توانید یاد بگیرید که کدام احساسات را نشان می دهد تا عدم اطمینان را درگیر کند. مطمئناً ما نمی خواهیم ترس ، حرص و آز یا عصبانیت احساساتی باشد که شما برای مدیریت برخورد خود با عدم اطمینان به وجود می آورید. چالش های عدم اطمینان هنوز وجود دارد ، اما می توانید در این زمینه انتخابی را انتخاب کنید. این تعویض بازی است.

به همان روشی که ارتش یک سرباز را آموزش می دهد تا نظم و انضباط ذهن خود را در مه نبرد حفظ کند تا او به وضوح در میان عدم اطمینان فکر کند ، یک معامله گر می تواند در حالی که درگیر عدم اطمینان و خطر است ، یک ذهن منضبط و صبور را حفظ کندتجارتهر دو رشته نیاز به آموزش مجدد دارند که چگونه مغز و ذهن به عدم اطمینان ، ابهام ، سردرگمی و آسیب پذیری پاسخ می دهند. ابتدا احساسات باید آرام شوند. سپس اعتقاداتی که وی در مورد ظرفیت خود برای مدیریت ناشناخته دارد ، باید از احساس ناتوانی به توانمندسازی منتقل شود. برای انجام این کار ، تمرکز از کنترل نتیجه به مدیریت ذهن که در آن لحظه آورده می شود ، دور می شود. روی آنچه می توانید کنترل کنید تمرکز کنید - فرآیند. در اینجا است که می توان ذهن بیمار و منضبط را مطرح کرد.

با تغییر ذهن از تلاش برای کنترل نتیجه (که نمی توان انجام نشد) تا مدیریت لحظه فرآیند ، توانمندسازی رخ می دهد و مبارزه/پاسخ پرواز از سیستم عصبی سمپاتیک بدوی آرام می شود. نتیجه هنوز نامشخص است ، اما ذهن قدرتمند اکنون به جای یک واکنش پذیر ، مسئول است. اکنون یک لبه روانی وجود دارد که پتانسیل لحظه را هدایت می کند. به جای ترس ، عصبانیت یا حرص و آز و ایجاد ذهن ، صبر انضباط ، ذهن را درگیر عدم اطمینان می کند.

این امکان پذیر نخواهد بود اگر معامله گر برای اولین بار بر تعصب ذاتی خود از نیاز به کنترل و درست بودن (یا خاص بودن) غلبه کند. فقط در این صورت امکان تغییر باز می شود. این شجاعت است که معامله گران واقعاً نیاز به توسعه دارند. فشار آوردن نیاز به تغییر فردی در کوتاه مدت بسیار ساده تر است. ناراحت کننده استبنابراین مغز بقای شما آن را از آگاهی دور می کند. با این حال ، ذهن معامله گر مؤثر که با عدم اطمینان راحت است ، تفاوت طولانی مدت است. آن را به یک انتخاب آگاهانه تبدیل کنید. این اولین گام به سمت تسلط بر خود عاطفی است-انتقال مغز از غریزه بقا کنترل بر نتیجه به ذهن احتمال متمرکز بر مدیریت احساسات ذهن که به عدم اطمینان لحظه ای وارد شده است. این ذهن تجاری موفق است.< Pan> اگر معامله گر برای اولین بار بر تعصب ذاتی خود از نیاز به کنترل و درست بودن (یا خاص بودن) غلبه نکند ، امکان پذیر نیست. فقط در این صورت امکان تغییر باز می شود. این شجاعت است که معامله گران واقعاً نیاز به توسعه دارند. فشار آوردن نیاز به تغییر فردی در کوتاه مدت بسیار ساده تر است. ناراحت کننده استبنابراین مغز بقای شما آن را از آگاهی دور می کند. با این حال ، ذهن معامله گر مؤثر که با عدم اطمینان راحت است ، تفاوت طولانی مدت است. آن را به یک انتخاب آگاهانه تبدیل کنید. این اولین گام به سمت تسلط بر خود عاطفی است-انتقال مغز از غریزه بقا کنترل بر نتیجه به ذهن احتمال متمرکز بر مدیریت احساسات ذهن که به عدم اطمینان لحظه ای وارد شده است. این ذهنیت تجاری موفق است. اگر معامله گر برای اولین بار بر تعصب ذاتی خود از نیاز به کنترل و درست بودن (یا خاص بودن) غلبه نکند ، امکان پذیر نخواهد بود. فقط در این صورت امکان تغییر باز می شود. این شجاعت است که معامله گران واقعاً نیاز به توسعه دارند. فشار آوردن نیاز به تغییر فردی در کوتاه مدت بسیار ساده تر است. ناراحت کننده استبنابراین مغز بقای شما آن را از آگاهی دور می کند. با این حال ، ذهن معامله گر مؤثر که با عدم اطمینان راحت است ، تفاوت طولانی مدت است. آن را به یک انتخاب آگاهانه تبدیل کنید. این اولین گام به سمت تسلط بر خود عاطفی است-انتقال مغز از غریزه بقا کنترل بر نتیجه به ذهن احتمال متمرکز بر مدیریت احساسات ذهن که به عدم اطمینان لحظه ای وارد شده است. این ذهن تجاری موفق است.

فارکس پرشین...
ما را در سایت فارکس پرشین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : احمدي مينا بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 1:19